امروز کلی تو مرکز تحقیقات سرطان از دست دکتر کیمیا اعصابم خرد شد ،،، آخه آدم اینقد غد ،،، خوب اشتباه گفتی ، چرا منکر میشی و اصرار داری که دقیق ترین آدم هستی ،،،
یعنی تا خود ظهر رو اعصابم بود ،،،
ظهر با منشی استادم حرفم شد چون از دهنم حرف گذاشته بود ،،، چنان برافروخته شده بودم که نگو ،،، اه حالم از این خاله زنک بازی ها در محیط علمی بهم میخوره ،،،
++با حال بدی از مرکز زدم بیرون ،،، خیلی به خودم مسلط شدم که گریه نکنم ،،،
++تو راه برگشت به خونه ، دوباره زیارت عاشورا خوندم (آخه من همیشه هر روز صبح ، روزمو با خوندن زیارت عاشورا استارت می زنم) ،،، کلی صلوات فرستادم تا آروم بشم ،،،
++باز هم روز مادر شد و غم عالم به دلم نشست
خواهرام امروز سرخاک مامانم رفته بودن و سنگ قبرش رو گلبارون کرده بودن ،،،
من هم فقط براش اشک ریختم،،،
مااااادر ،،،، ماااامااان.،،،این کلمه رو سال 79 ، مرگ از ما ید،،،
درباره این سایت