شنبه باز هم کله ی صبح و هنوز آفتاب طلوع نکرده بیدار شدیم .

یواش یواش وسایلمون رو جمع کردیم(یه مقدار رو شب قبل جمع کردیم و تو ماشین گذاشتیم و فقط خوراکی جات و لیوان و فلاسک و مونده بود).

یه صبحونه ی هول هولکی خوردیم چون چیز خاصی نداشتیم .آماده شدیم و ساعت هفت و ربع کلید اتاق رو تحویل دادیم و زدیم بیرون .

خییلی زود زدیم بیرون چون من روز قبل از پلیس تو حافظیه پرسیدم که اماکن چه ساعتی باز میشه گفت از ساعت 8 صبح .

تصمیم گرفتیم اول بریم آرامگاه سعدی .چون راه رو بلد نبودیم (هر چند که تو راه می پرسیدیم )ولی با این حال کمی مثل پت و مت دور خودمون چرخیدیم (تو شهر) تا دیگه دقیق مسیر به سمت آرامگاه سعدی رو پیدا کردیم و رسیدیم .زود رسیدیم (یک ربع به هشت ).تو ماشین منتظر موندیم و حدود ساعت هشت و ربع باز کردن .

بعد از آرامگاه سعدی رفتیم سمت حافظیه .چقد آرامگاه حافظ زیباست .کلی با معماریش و فضای سبز و قشنگش حال کردم .از همونجا یه جلد دیوان حافظ خریدم(تو کتابخونه ام کم داشتم ) (سیصدهزار خریدم) .

بعد از حافظیه پییییییش به سمت تخت جمشید و خروج از شهر شیراز .

رسیدیم به مرودشت خیییییلی شلوغ بود کللللی ماشین ولی الحمدلله ترافیک روان بود .ماشین رو تو پارکینگ پارک کردیم و بعد از پارکینگ سوار اتوبوس شدیم تا ما رو نزدیک تخت جمشید پیاده کنه .بعد از پیاده شدن رفتم بلیط ورود به مجموعه رو خریدم .چون اونجا پیاده روی و پله زیاد بود ،بابا نمی تونست با ما بیاد بالا و همونجا پایین ،نزدیک مجموعه ،نشست

فکر نمی کردم تخت جمشید اینقد بزرگ باشه و مجوعه ای از کاخ های مختلف .شلوغ بود (تازه اون موقع که ما بودیم به نسبت خوب بود و هر چی به سمت ظهر نزدیک می شدیم شلوغ و شلوغ تر می شد ).

راستش اونجا کمی اعصابم خرد شد .خواهرام و دومادمون تند تند فقط عکس می گرفتن و رد می شدن ولی من دوست داشتم از لیدرهایی که اونجا گذاشته بودن ،تاریخچه ی هر کدوم از کاخ ها رو بدونم .خواهر کوچیکه می گفت می تونی بری تو اینترنت بخونی .اون یکی خواهرم و همسرش هم که تو یه فاز دیگه بودن .خلاصه هول هولکی همه جا رو دیدیم .یه جا روی بلندی آرامگاه بود که دیگه دومادمون گفت من نمیام و خودش و خواهرم رفتن پایین پیش بابا .من و خواهر کوچیکه رفتیم اون بالا .والا این همه راه کوبیدم اومدیم شیراز ،نمی شه که همه اش هول هولکی همه چیز رو دید و رد شد .والا من که به عجول بودنشون اونجور که باید توجه نکردم .

ساعت 12 ظهر از تخت جمشید حرکت کردیم به سمت تهران .تو راه به علامت های " تهران " توجه کردیم و بالاخره افتادیم تو جاده .

در شیراز بهشون گفتم 3 شب بمونیم شیراز ولی خواهرام مخالفت کردن .

هر چند کوتاه شیراز بودیم ولی کللللی خاطره ی خوب از مردم فوووق العاده ش و شهر فوق العاده زیباشون تو ذهن و قلبم حک شد.

هیچ کدوم از باغ های شیراز رو نرفتیم (عمدا نرفتیم چون شلوغه ،برای همین گذاشتم یه فرصت دیگه ).مسجد نصیر الملک هم فرصت نشد بریم .دوست دارم عمارت شاپوری رو دوباره برم

دوست دارم تو محله ها و بازارهای سنتی شیراز قدم بزنم .

دوست دارم یه کافه ی خوب بهم معرفی بشه و برم .

دوست دارم یه جایی که توش فالوده ی مشتی شیرازی میفروشن برم .

دوست دارم سری بعد که اومدم شیراز ،یه تابلوی خاتم کاری از اونجا بخرم(البته باید بهم معرفی بشه که کجا تابلوهای قشنگ دادرن و البته از اون مغازه هایی نباشن که به مردم بندازن .)

کلا دوست دارم حتی جاهایی رو که تو عید دیدم رو دوباره ببینم .

تصمیم دارم تو اردیبهشت دوباره بیام شیراز .حالا یا با خواهر یا با دوست .


++از همون بدو ورودمون به شیراز ،وقتی آدرس می پرسیدیم با روی باز و با حوصله راهنماییمون می کردن (و ما گیج بازی در می آوردیم و تو خیابونا هی دور خودمون می چرخیدیم )(آخه خداییش یه جاهایی علامتها درست مشخص نبود ) .

در کل مردم مشتی و باحال و مهربون و خوش مشرب داره .و منو خانواده ام عاشق مردمش شدیم

بابا میگه حدود چهل سال پیش یه چند وقتی شیراز زندگی کردن .و دیگه بعد از این همه سال هیییچ وقت قسمت نشده دوباره بره شیراز تاااااا عید سال 98که دیگه همه با هم رفتیم .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

این روزها که می گذرد... فروش بازی های Origin , Uplay , Steam | فروش اکانت های کرکی گروه معماری نقش خطی بر صفحۀ آسمان Abdullahi دل نوشته... منبع انبساط آموزش 0 تا 100 پرورش قارچ در ایران گروه تخصصی نواندیشبان